پارسايى گفت : روزى به يكى از گورستان ها رفتم وبهلول را ديدم . و او را گفتم : اينجا چه مى كنى ؟ گفت : با گروهى همنشينى دارم ، گفت : كه مرا نمى آزارند، و اگراز ياد آخرت باز مانم ، آگاهم كنند و اگر پنهانشوم ، از من پنهان نشوند.
منبع:www.ghadeer.org
منبع:www.ghadeer.org
تاریخ: چهار شنبه 22 / 3 / 1391برچسب:پندهای بهلول,حکایت بهلول,داستان کوتاه,پندهای بزرگان,پندهای بهلول,داستان هایی از کشکول شیخ بهایی,شیخ بهایی,بهلول در گورستان,
ارسال توسط محمد
آخرین مطالب